onlinetabliq onlinetabliq .

onlinetabliq

موزه‌اي با يادگاري‌هاي ۳۱ شهيد محمودآباد

موزه‌اي با يادگاري‌هاي ۳۱ شهيد محمودآباد
«از پله‌هايي كه با فرش پوشيده شده است، به موزه مي‌رسيم، صداي مداح لابه‌لاي سينه‌زني‌هاي متوالي فضا را پر كرده است. تابوت خالي يكي از شهداي مدافع حرم در وسط موزه، پر است از دل‌نوشته‌هاي تك‌خطي و چندخطي.»

به گزارش خبرنگار ايمنا، محل تهيه گزارش روي نقشه، بوستان شهداي محمودآباد را نشان مي‌دهد و در چند كلمه اصفهان، صنعتي، بين حسين محمودآبادي و ولي‌عصر، خلاصه مي‌شود. وعده ما محمودآباد است و قرار ما فرعي بعد از تير چراغ برقي است كه روي آن عدد پنج را سه مرتبه و بزرگ به صورت عمودي نوشته‌اند.

جاده فرعي، خاكي است و بايد كمي با احتياط از آن عبور كرد. به ديوارهاي كاه‌گلي منقش به تصوير شهدا كه مي‌رسيم، يعني مقصد را درست آمده‌ايم. آقاي باقريان به استقبال ما مي‌آيد. مردي با قد حدود ۱۷۰ سانتيمتر و پيراهن مشكي به تن و مويي يك دست سفيد و ريشي سفيد و سياه كه البته سفيدش حسابي غالب‌تر است. عزادار پسر ۱۷ ساله‌اي از اقوامشان است كه چند روز پيش بر اثر تصادف به رحمت خدا رفته است، اين‌ها را خودش مي‌گويد. بعد از صحبت‌هاي مرسوم، به سالني مي‌رسيم كه تقريباً طول زيادي دارد. هيچ جاي ديوار خالي نيست، دو طرف آن از عكس‌هاي شهدا پر است، البته با چيدمان مخصوص. شهداي هسته‌اي كنار هم، گوشه‌اي شهداي مدافع حرم، جايي براي شهداي روحاني و ديگر شهدا.

مقالات ديگر: خريدار فرش دست دوم

دو طرف سالن باغ است و گه‌گاه شاخه‌هاي قد كشيده خودشان را از پنجره‌هاي نيمه باز به داخل سالن رسانده‌اند، باد حسابي بازي‌اش گرفته است و شاخه‌ها را نوازش مي‌كند. آفتاب با همه وجود خود را از بين شاخه‌ها عبور داده است و طنازي مي‌كند. نور روي فرش‌هاي قرمز از خود رد طلايي به جا گذاشته و با سايه تكان خوردن شاخه‌هاي جوان‌تر، تركيب دلچسبي ايجاد شده است. اينجا موزه شخصي حسن باقريان از يادگاري‌هاي شهداي محمودآباد است. متولد سال ۱۳۳۶ و بازنشسته جهادسازندگي است.

يك قدم براي رضاي خدا و بي‌توقع از بنده‌هاي خدا
بعد از يك معرفي كوتاه و با اصرار زياد ما از روزهايي كه در جنگ حضور داشته است، مي‌گويد: ازدواجم با تاريخ انقلاب يكي است. با دخترعمه‌ام ازدواج كرده‌ام. چهار فرزند دارم، يك دختر و سه پسر. هفت نوه دارم. يكي از پسرهايم عقب‌ماندگي ذهني دارد و صاحب سه فرزند است كه پيش ما زندگي مي‌كنند. چند سالي در جبهه بودم. سال ۱۳۶۲ در عمليات خيبر و بعد از آن در چندين عمليات ديگر شركت كردم. در عملياتي از ناحيه سر مجروح شدم و موج انفجار من را گرفت كه در حال حاضر به خاطر آن موضوع دارو مصرف مي‌كنم. هيچ موقع توقعي از بنياد شهيد نداشتم، چراكه هركسي قدمي براي رضاي خدا برداشت نبايد از بنده خدا توقعي داشته باشد. بعد از تمام شدن جنگ ۳۰ سال در جهادسازندگي خدمت كردم و سال ۱۳۸۸ هم بازنشسته شدم.

سر اصل موضوع مي‌رود و از بهانه‌اي كه ما را به بهشت كوچك او رسانده است، صحبت مي‌كند: زميني كه مي‌بينيد به نام بوستان امام و شهدا است كه ارثيه پدري ما بوده و هست. پنج برادر هستيم كه به هر كدام از ما يك جريب زمين رسيد. دو نفر از برادرانم سمت راست و دو برادر ديگرم سمت چپ اينجا زمين دارند. من نه فرزند شهيد هستم و نه پدر شهيد و نه خانواده شهيد، اما آنچه كه مهم است اين است كه تك‌تك اين شهدا در قلب ما جاي دارند چون شهدا از هستي خودشان كه جانشان است گذشتند تا هستي ما و دين ما، ماندگار بماند. به اميد آن كه خدا حق آن‌ها را بر ما حلال كند.

تولد ميراثي ماندگار در سال ۸۸
آفتاب همچنان گيسوان طلايي‌اش را روي فرش قرمز پهن كرده و باد كمي دست از بازيگوشي برداشته است. سماور بزرگي كنار ديوار انگار به جوش آمده است و كمي هم سروصدا به پا مي‌كند، در همين حال و احوال هستيم كه حسن باقريان چنين ادامه مي‌دهد: اينجا اتاقي دارد به نام بيت‌الشهدا كه علت نام‌گذاري آن صدايي در وجودم بود كه از من خواست اينجا را به نام امام و شهدا نام‌گذاري كنم. سال ۱۳۸۸ بود كه بناي اينجا گذاشته شد و سال ۱۳۸۹ همزمان با تولد آقا امام رضا (ع) افتتاح شد.

او از دو شهيد غواص دست بسته گمنام در سال ۱۳۹۴ كه به بوستان شهدا آورده‌اند، ياد مي‌كند و مي‌گويد: فرزند شهيد مادري به نام شهيد حسين زارع از عاشق‌آباد را اشتباهي به مشهد برده بودند. در مراسم وداع با شهدا، پيكر آن دو شهيد گمنام غواص را به اين مادر دادند كه با آن دو شهيد وداع كند. مادر استخوان‌ها را به سينه چسبانده بود و مثل مادر خودشان براي آن‌ها مادري مي‌كرد.

مقالات ديگر: قاليشويي در حكيميه

سردي دلچسب هواي پاييز از پنجره‌هاي نيمه‌باز در سالن رخنه مي‌كند. خورشيد هم كم‌رمق شده است. باقريان از حضور صلواتي دانش‌آموزان مقاطع دبستان، راهنمايي، دبيرستان و دانشجويان دانشگاه‌هاي استان و كل كشور و خانواده‌ها و گروه‌ها و تشكل‌ها و هيئت‌هاي مذهبي در اين فضا مي‌گويد: اينجا هم طبيعت خدا است و هم فضاي آرامي دارد. شهدا واسطه شدند و خيلي‌ها حاجت گرفتند. ترويج فرهنگ شهادت با ياد شهدا از جمله اهدافي است كه سعي مي‌شود در برگزاري برنامه‌هاي اينجا محقق شود. اينجا براي برگزاري برنامه‌هاي فرهنگي چند بخش دارد، بيت‌الشهدا يكي از بخش‌هاي اين مجموعه است كه حدود ۵۰ متر مربع فضا دارد. راهرو حدود ۵۰ متر طول و چهار متر عرض و سه متر ارتفاع دارد و موزه شهدا هم كه در طبقه بالا قرار دارد.

او درباره مراحل جمع‌آوري وسايل شهدا چنين مي‌گويد: حدود ۱.۵ سال طول كشيد تا به خانواده‌ها سر زديم و گاهي با يك بار مراجعه، گاهي چند بار و حتي توسل به خود شهدا توانستيم از ۳۱ شهيد روستاي محمودآباد لباس، چكمه، شانه، آينه، ساعت، تسبيح، جانماز، عطر، ناخن‌گير، چراغ قوه، راديو و قاشق غذاخوري جمع‌آوري كنيم كه همه غرفه‌بندي شده است.


برچسب: ،
امتیاز:
 
بازدید:
+ نوشته شده: ۳۰ مهر ۱۴۰۱ساعت: ۱۰:۰۶:۲۵ توسط:onlinetabliq موضوع:

{COMMENTS}
ارسال نظر
نام :
ایمیل :
سایت :
آواتار :
پیام :
خصوصی :
کد امنیتی :