onlinetabliq onlinetabliq .

onlinetabliq

زن مشهدي پرده از زندگي شوم خود برداشت.

زندگي شوم زن مشهدي؛ عروسي كه در كمتر از 3 روز مطلقه شد!
زن مشهدي پرده از زندگي شوم خود برداشت.
با آن كه سه روز بيشتر از آغاز زندگي مشتركم نمي گذرد اما فقط به دليل تاخير در بازگرداندن ظروف امانتي آشپزخانه، درگيري شديد خانوادگي رخ داد و اكنون من و همسرم راهي دادگاه و پاسگاه شده ايم و ...

مقالات ديگر: ظروف كرايه سوهانك

اين ها بخشي از اظهارات زن جواني است كه در پي درگيري و نزاع خانوادگي وارد كلانتري طبرسي شمالي شده بود. او در حالي كه بيان مي كرد زندگي مشترك من فقط سه روز طول كشيد، به مشاور و مددكار اجتماعي كلانتري گفت: سه سال قبل و در حالي كه مدت زيادي از مرگ پدرم نمي گذشت «جلال» به خواستگاري ام آمد. هنگامي كه با هم به گفت و گو نشستيم در همان جلسه اول خواستگاري به او گفتم بيماري روماتيسم دارم و دارو استفاده مي كنم. حتي در چند جلسه بعدي آشنايي نيز اين موضوع را تكرار كردم. جلال كه مدعي بود با اين صداقت در گفتار و رفتار علاقه اش به من صد چندان شده است، مرا دلداري داد و گفت: همه مخارج بيماري ات را مي پردازم و تو را نزد بهترين پزشكان متخصص مي برم!

جلال كارگاه توليدي لباس داشت و چند كارگر برايش كار مي كردند. من هم وقتي علاقه او را ديدم، به خواستگاري اش پاسخ مثبت دادم و به عقد يكديگر در آمديم اما هنوز مدت زيادي از برگزاري مراسم عقدكنان سپري نشده بود كه شيوع بيماري كرونا شغل او را نيز تحت تاثير قرار داد. جلال مجبور شد كارگاهش را تعطيل كند و در فروشگاه مواد غذايي برادرش مشغول كار شود. بعد از اين ماجرا نامزدم منزلي را در نزديكي خانه پدرش اجاره كرد و قرار شد بعد از مهار بيماري كرونا در كشور، مراسم عروسي مان را برگزار كنيم اما زماني كه فهميديم اين بيماري به اين زودي ها از بين نمي رود، به ناچار تصميم گرفتيم مراسم كوچكي را برگزار و زندگي مشتركمان را آغاز كنيم. شوهر عمه من آشپزخانه داشت و دخترخاله همسرم نيز سالن آرايش و زيبايي راه اندازي كرده بود.

مقالات ديگر: قاليشويي نائين

به همين دليل با آن ها صحبت كرديم تا مقدمات جشن عروسي را فراهم كنيم. آن روز همه سنگ تمام گذاشتند و مراسم جشن و پذيرايي به خوبي برگزار شد. دو روز بعد شوهر عمه ام براي بازگرداندن ظروف آشپزخانه به جلال زنگ زده بود اما همسرم متوجه تماس نشده و پاسخ تلفنش را نداده بود، به همين دليل شوهر عمه ام به شماره تلفن ديگري كه از پدرشوهرم داشت زنگ زده بود اما خواهر 15ساله شوهرم تماس او را پاسخ داده و به طرز بي ادبانه و توهين آميزي با شوهر عمه ام برخورد كرده بود. آن روز وقتي من از خانه مادرم بازگشتم، جلال سر و صدا به راه انداخت كه چرا شوهر عمه ات با خواهرم برخورد زشت و ناشايستي داشته است؟ او همچنين مدعي شد كه چرا برادرانم در جشن عروسي شاباش كمتري داده اند و با همين بهانه جملات ركيكي به كار برد و با توهين و تحقير مرا كتك زد. من هم كه تجربه چنين شرايطي را نداشتم بلافاصله با برادرانم تماس گرفتم و از آن ها خواستم به منزلم بيايند تا با شوهرم صحبت كنند. از سوي ديگر هم به شوهر عمه ام زنگ زدم و از او گلايه كردم. در همين حال جلال هم ماجرا را به خانوده اش اطلاع داد. خلاصه طولي نكشيد كه افرادي خشمگين از هر دو طرف وارد منزلمان شدند. درون كوچه جلال و برادرانم با هم روبه رو شدند و با چوب و چماق به يكديگر حمله كردند. در اين هنگام ديگر افراد نيز با توهين و فحاشي وارد نزاع شدند و اين ماجرا به حدي شدت گرفت كه در نهايت كار به كلانتري كشيد. اكنون در حالي زندگي من و جلال در آستانه فروپاشي قرار گرفته است و راهي دادگاه و پاسگاه شده ايم كه سه روز بيشتر از جشن عروسي مان نمي گذرد و ...

منبع: اصلاحات نيوز


برچسب: ،
امتیاز:
 
بازدید:
+ نوشته شده: ۱۳ آذر ۱۴۰۱ساعت: ۱۰:۳۴:۰۶ توسط:onlinetabliq موضوع:

{COMMENTS}
ارسال نظر
نام :
ایمیل :
سایت :
آواتار :
پیام :
خصوصی :
کد امنیتی :