onlinetabliq onlinetabliq .

onlinetabliq

آن شب خاكستري مرا عروس مرد سه زنه كرد / با آرش چه كنم؟

آن شب خاكستري مرا عروس مرد سه زنه كرد / با آرش چه كنم؟
حوادث ركنا: زن جوان تنها چند روز مانده به روز عروسي اش فهميد همسر سوم شوهرش است.

به گزارش ركنا، آرش دوست برادرم بود، او را خوب مي‌شناختم و از مشكلات زندگي‌اش باخبر بودم. چند ماه پس از جدايي از همسر اولش به خواستگاري‌ام آمد. خانواده‌ام او را قبول داشتند و مي‌گفتند بعد از نامزدي ناموفقي كه داشتم «آرش» مي‌تواند گزينه مناسبي باشد! مراسم خواستگاري و عقد ما در زمان كوتاهي انجام شد و تاريخ عروسي‌مان را نيز تعيين كرديم.
همه چيز خيلي سريع پيش رفت. اما با اينكه مدت كوتاهي از عقد من و «آرش» مي‌گذشت بيش از حد به او علاقه‌مند و وابسته شده بودم. گاهي در روز بيش از ۲۰ بار به او زنگ مي‌زدم يا برايش پيامك مي‌فرستادم.

آن شب شوم هم در خانه تنها بودم كه دلم هوايش را كرد. خواستم با او تماس بگيرم اما ساعت از نيمه شب گذشته بود. براي اينكه مطمئن شوم بيدار است برايش پيامك عاشقانه‌اي فرستادم، پيام ارسال شد. اما هنوز يك دقيقه هم نگذشته بود كه گوشي‌ام زنگ خورد. عكس «آرش» روي صفحه آمد. سريع دكمه سبز گوشي را زدم كه صداي جيغ و فرياد زن جواني شوكه‌ام كرد.

او مدام فرياد مي‌زد: «اين وقت شب با شوهر من چه كار داري؟…» او حتي اجازه نمي‌داد من حرف بزنم. بد و بيراه مي‌گفت، آنقدر عصباني بود كه حتي نمي‌توانستم از خودم دفاع كنم.

با شنيدن كلمات آن زن خشمگين، بي‌اختيار گريه مي‌كردم. باور اينكه «آرش» به من خيانت كرده بيشتر شبيه كابوس بود. صبح روز بعد با آن زن در پاركي قرار گذاشتم. زودتر از ساعت قرارمان خودم را رساندم. هزار فكر و خيال عجيب در سرم بود. با اينكه نمي‌خواستم خيانت «آرش» را باور كنم اما دوست داشتم بدانم آن زني كه او به من ترجيح داده چه كسي است.

مانند ديوانه‌ها راه مي‌رفتم. هر زن جواني را كه مي‌ديدم دلم فرو مي ريخت، تپش قلب گرفته بودم. زمان آنقدر كند مي‌گذشت كه هر دقيقه مانند يك ساعت سپري مي‌شد. اين انتظار طولاني و ديوانه‌كننده ساعت ۱۱ صبح به پايان رسيد.

زن ريزنقش با صورتي ظريف و زيبا به سمتم آمد. با وجودي كه مطمئن نبودم خودش باشد اما حسي عجيب مرا به سوي او مي‌كشاند. ناخواسته از جايم بلند شدم و به سمتش رفتم. عينك آفتابي زده بود و نمي‌توانستم متوجه زاويه نگاهش شوم. چند قدمي با هم فاصله داشتيم كه پرسيد: «شما، «ترنم» هستيد؟» با شنيدن نام خودم از زبان او، اشك هايم سرازير شد.

انگار بايد باورم مي‌شد كه آشيانه خوشبختي‌ام ويران شده. «شيدا» در بحبوحه اختلاف‌هاي «آرش» و همسر اولش با او ازدواج كرده بود. اما به اصرار «آرش» پنهاني در خانه‌اي زندگي مي‌كردند. ديگر حرف‌هايش را نمي‌شنيدم، به هق هق افتاده بودم. پس من زن سوم «آرش» بودم… آن لحظات تنها همه اتفاقات، چرب زباني‌هاي «آرش» و وعده و وعيدهايش مانند فيلم از جلوي چشمانم مي‌گذشت و تحمل اين درد را برايم سخت‌تر مي‌كرد.

بايد كاري مي‌كردم، ما فقط چند روز به عروسي‌مان مانده بود. بعد از آن نامزدي ناموفق، به هم زدن مراسم فقط آبروي من و خانواده‌ام را مي‌برد. اما بايد انتخاب مي‌كردم؛ زندگي به‌عنوان زن سوم يا تحمل حرف و حديث‌هاي تمام نشدني فاميل و اقوام…هنوز اعضاي خانواده‌ام از اين ماجرا خبر نداشتند و من هم نمي‌توانستم درست تصميم بگيرم. يك روز بعد دوباره زن آرش به من زنگ زد. او هم حالش بهتر از من نبود و حوصله حرف زدن نداشت. تنها چند جمله گفت و قطع كرد: «خانم؛ من تصميمم را گرفته‌ام و از «آرش» جدا مي‌شوم.

ديشب همه چيز را به او گفتم و قرار شد ماهانه يك ربع سكه به‌عنوان مهريه بدهد و از هم جدا شويم…» گناه «آرش» نابخشودني بود اما با وجود همه آن اتفاقات دوستش داشتم.

آن موقع احساس كردم بهترين كار اين است كه اين راز را پيش خودم نگه دارم… مراسم ازدواج‌مان طبق برنامه پيش رفت و ما زير يك سقف رفتيم اما بعد از آن اتفاق، فكر و خيال مانند خوره به جانم افتاده، به همه تلفن‌ها و پيام‌هاي «آرش» مشكوكم. مي‌ترسم سرنوشت من هم مانند دو زن ديگرش شود. شب‌ها كابوس مي‌بينم و شرايط هر روز برايم سخت‌تر مي‌شود. نمي‌دانم چگونه بايد از اين شرايط خلاص شوم.

نظر كارشناسي

ازدواج مجدد داراي حساسيت هاي زيادي است كه طرفين بايد دقت بيشتري در انتخاب خود داشته باشند.

آرامش زن در خانه از مسائل مهم زندگي است زيرا زن بنيان خانواده و مسئول تربيت فرزندان  است و اين آرامش مي تواند به معناي آرامش در خانواده باشد.

آشنايي پيش از ازدواج و تحقيقات از جمله الزامات براي زوجين قبل از ازدواج است تا بيشتر باهم آشنا شوند و با ديدگاهي باز در كنار هم قرار گيرند.

مقالات ديگر: ظروف كرايه مجيديه


برچسب: ،
امتیاز:
 
بازدید:
+ نوشته شده: ۵ خرداد ۱۴۰۳ساعت: ۰۵:۵۲:۱۲ توسط:onlinetabliq موضوع:

{COMMENTS}
ارسال نظر
نام :
ایمیل :
سایت :
آواتار :
پیام :
خصوصی :
کد امنیتی :